حمله شیمیایی به مردم

ساخت وبلاگ

روزی روزگاری دری ب تخته ای خورد و من خیلی پولدار شدم

یه خونه خریدم هشت هزار متر حیاط و هشتصد متر بنا

مجلل

من حس میکنم حق م بود شانس م بود و غرور پولداری مو نمیشد جمع کرد

بیرونه خونه م یه مشت گشنه بودن که بی خود از دستم عصبانی بودن

ورداشتم پونصد نفرشو با حقوق خوب استخدام خودم کردم که از من و خونه مجللم و معادن و دریاهام محافظت کنن و نذارن دست گشنه ها بهش برسه

گشنه هایی ک استخدام کرده بودم رو هار بار آوردم تا گشنه های بیرون خونه مو پاره پاره کنن

روزی از روزها گشنه های بیرون متحد شدن بهم گفتن حقت نیس ما گشنه باشیم و تو صاحاب این قصر و وفور نعمت

به هار های دربارم دستور دادم بکشنشون

هارهای دربارم چون له له پول بودن مث سگ جلوشون استخون ریختم ورداشتن گشنه های بیرونو یه کم شونو کشتن

یه کم شونو فرستادم سیاهچال

بقیه شونم سم پرت کردم تو مدرسه هاشون، دلیل خاصی نداره ما اواخر دربار نشینی مون هار تر هم میشیم

میدونین چرا ؟ چون من پول دوس دارم دیگران نباید دوس داشته باشن

میدونین چرا چون من فرق دارمممممممم

من از شما بهترممممممممم

لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 100 تاريخ : يکشنبه 21 اسفند 1401 ساعت: 16:58