كسخللللللللللل

ساخت وبلاگ

باورش برا خودمم سخته

اخه کسخلی تا کجا! تا چه حد! خريت بشر بي نهايته!

پدرشوهره بي وجودم ورداشته مادرشوهرمو برده خونه ي دوم شون ( شهر ديگه) بعده شام بهش میگه پرتقال بیار ، مادرشوهرم گفت ک داشتن از شمال میومدن ( شهر دوم) از خونه با خودش پرتقال نیاورده..... صد در صد با بد زبونی گفته بعدشم پدرشوهرم عین حيوان ورداشته زنشو زده

البته سمتش لیوان و قندون و این چیزا پرتاب کرده و بهش خورده وگرنه مادرشوهرم انقد مُستعمل شده كه يه كتك بخوره فاتحه ش خونده س

بعدشم شبونه

پسرا رفتن مادرشونو از شهر دوم برداشتن برگردوندنش ساري

صااااااااف اوردنش خونه ی ما ٥ صبح رسيدن !

من نميدونم چرا همون دو تا برادرشوهرم ك سراسيمه رفتن اونجا برش گردوندن چرا نبردن خونه هاي خودشون اون وقت صبح

٥ صبح منو زا ب را كردن ،،،، بماند

غروبش هم ب خاطر مسائل امنيتي فرستادنش خونه ي خواهرش بمونه ك پدرشوهرم نياد پيداش نكنه خون ب پا نكنه

بازم بهونه خوبي شد ك پسرها و دختر ديگه ش نبردنش خونه خودشون!!!

اون پسرشون که ایران نیس و بسیار ثروتمنده گفته برین برا مامان ی خونه ۵۰ متری اجاره کنین اجاره شو من میدم و دیگه نذارین با بابا زندگی کنه، ميگه حالا ك من تمكن مالي دارم خرج مامان رو ميدم و شماها ك تو اون شهرين ازش پذيرايي كنين، يعني دُم كلفت شون اينه !!!!!!

هنو يادم نرفته موقعي ك ميخواس برگرده خارج ؛ يكي بهش گفت ك مامان رو ببر ؛ گفت : زنم نميداره ! يعني بهترين شونم حاضر نيس اين عجوزه رو نيگر داره

تا اينجاش درد نيس

درد اينه : كه ننه ي احمق بيخود كسخل من كك تو تنبونش رفته ؛ با من جر و بحث داره كه بده مادرشوهرتو من ببرم نگه دارم!!!!

طاقتم طاااااق شد هر دم ازين باغ بري ميرسد لحظه ها عریانند...

ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 25 تاريخ : جمعه 11 اسفند 1402 ساعت: 16:04