هر چه بكاري درو ميكني ؟ پيرمرد و جوانك پاركي

ساخت وبلاگ

چند روز قبل ميخواستم لوازم تحرير بخرم رفتم تو كوچه ي محله ي قديمي م ك دوران مجرديم چند سالي تو اون محل بوديم ؛ ماشين پارك كنم

تو محله ي قديمي ما يه پيرمردي مغازه داشته و داره كه يكسري تره بار محدود ميفروشه ؛ هميشه تو ذهنم دلم ميخاس پدربزرگم هم مثل اين پيرمرد همچين فعاليت محدودي ميداشت ، اما چند سال بعدش پدربزرگم فوت شد و البته تو اون چند سالي ك توي اون محل ميزيستيم نشد ك از مغازه پيرمرده چيزي بخرم ولي تو دلم دوسش داشتم

از قضا جا پارك فقط كنار مغازه ي اون پيرمرده بود و تازه آب كولر ساختمون اونها هم ميچكيد رو ماشين

تو دلم گفتم حالا ده ديقه اي كارم تموم ميشه اشكال نداره آب كولر ميچكه، از ماشين ك پياده شديم بريم لوازم تحريريه؛ همون پيرمرده بدون سلام با لحن تند بهم گفت ماشين رو بردار ؛ گفتم : چرا؟ گفتش كه ماشين مياد برام بار مياره بايد پارك كنه ( دروغ همه مغازه دارا) با دست اشاره ب لوازم تحريريه كردم گفتم فقط همين مغازه كار دارم

باز گفت : نه نه نه

با غيظظظ گفتم : بچه همراهمه ؛ همه جا پره من پن ديقه اي ميام

باز گفت ؛: نه نه نه ....

با حرص بهش گفتم : الحق كه پيرمردا بدجنس ان

قيافه چروكيده ش تو هم ك ميرفت معلوم نميشد از بس چروك داشت

بقيه فحش ها رو تو دلم دادم و ماشين برداشتم رفتم

من تو ذهنم اون پيرمرد رو همسان پدربزرگ صبور و با فهم و كمالاتم ميكردم در حاليكه عملاً مث پدرشوهرم وحشي بود

..............

القضا

من هر وقت جوونهاي ول توي پاركها رو ميبينم تو دلم ميگم : اينا صاحاب ندارن؟ پيش خودم ميگم يا اونا انقد پدر مادراشونو اذيت ميكنن ك خونواده هاشون بجا اينكه اجازه ندن اينا تو پاركها بيعار بگردن ؛ از خداشونه اينا خونه نباشن هر جهنم دره اي ميخان برن ؛ يا اينكه خانواده هاي لات و از هم گسيخته دارن ك رسم شون همينه

حبه رو بردم پارك

توپ همراه حبه بود ، داشت مثل هميشه به ديوار شوت هاي سنگين ميزد و گاهي هم شوت هاش ميخورد به فنس هاي بالاي ديوار

يه پسره جوون كه ع قيافش پَلشتي مي باريد با عتاب و خطاب سر حبه داد زد كه ( به فنس ها شوت نزن و إل و بْل) ! حبه هم بي سر صدا جمع كرد رفت! من چند متر دورتر بودم

نگم كه حالم از لحن و برخورد جوانك بهم خورد و غيرتي شدم دلم ميخاس جرش بدم

از همون دور تر چند تا فحشش دادم ك اطرافيام شنيدن لحظه ها عریانند...

ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 137 تاريخ : شنبه 2 مهر 1401 ساعت: 18:47