تفتان خانوم

ساخت وبلاگ

پنج شنبه خیلی گرم بود خونه رو کامن پاشی کردم و جمع کردیم بریم خونه مامانم تا ۲۴ ساعت اونجا بمونیم تا کامن اثر کنه سوسکا بمیرن

مامانم اینا نبودن هوا هم گرم بود، منم با تیشرت نشستم تو ماشین

علی گفت بریم سر خاک نمیدونم کی أك مرده بره ۵ دیقه تسلیت

منم گفتم بریم منم ک پیاده نمیشم

تو ماشین نشسته بودم علی پیاده شد رفت

بس ک علی منو عزایی برده یکسری چهره ها هستن از فامیلا یا هم محلی هاشون ک نمیدونم چ نسبتی دارن یعنی نسبت هم ندارن ولی بس ک دیدیمشون سلامعلیک دوستانه ای دارم

من آدمها رو دوس دارم اصلنم تاقچه بالايي ميستم تا جايي ك چتر نكنن خونمون ؛ بهترين ارتباط ،،، ارتباط؟ بهترين سلامعليكو دارم يعني تك تك با آوردنه نام؛ حالِ تك تك بچه هاشونو ميپرسم، خب چيكار كنم دوس دارم آدمارو

یه خانمی از همین موارد، منو دید تو ماشینم ؛بنده خدا اومد کنار شیشه باهام سلامعلیک و من تو ماشین نشسته و اون لب شیشه ایستاده،نمیدونم چرا ، شروع کرد از ارادتش به ماه صفر و حجاب و علاقش به مظاهر مذهبی منم لبخند میزدم و میگفتم بله بله

بنده خدا فک کرد من هم نظرشم یا فک کرد منو سر به راه کرد و خشنود و خجسته مینمود تا اینکه حبه ک سر مزار بود اومد گفت ( مامان جیش دارم) دیگه ناچارا پیاده شدم بچه رو ببرم دسشویی ؛ اون خانمه یه نگاه به تیشرت ام کرد یه نگاه ب پارگیای شلوارم کرد و ( نُچ نُچ ) كنان و تُف تُف گويان از من فاصله گرفت و رفت لحظه ها عریانند...

ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 115 تاريخ : يکشنبه 27 شهريور 1401 ساعت: 0:06