جزییات عروسی خان داداش ( یک)

ساخت وبلاگ

وسطای عید پس از روزها باران هوا صاف شد و عروسی, داداش,ی گل گلاب ب خوشی بگزار شد

مامانم طبقه ی متروکه ی همکف ش رو مرتب کرد تا خودش و خاله هام اونجا سکنی بگزینند و فامیلای عروس کمپلت برن بالا ( خونه اصلی ننم) کمپ کنن

نگم که سر این موضوع چقد مامان بابامو دعوا کردم ؛ گفتم طبقه متروکه تو بده اونها توش مستقر شن، زشت نیست خاله هامو ورداری ببری پایین تو اون خونه متروکه؛ فقط برا اینکه خودتو برا فامیلای عروس شیرین کنی؟؟؟؟

نگم براتون که بعد از جیغ جیغای من ؛ بهم گفتن :( بتوچه)!!!!

مورد دیگه اینکه جلو همشون وایسادم گفتم ؛؛؛دلایلی که براتون قطار کردم هیچی،،،،،، من اصلا میخام شما رو محک بزنم؛ لطف کنید بین من و برادرشوهر مومنه ام یکی رو دعوت کنید،،،، که انتخاب کردن روی ماه منو زمین بزنن و اون  عنتر مومن الکی رو دعوت کنن،،،،، خدا صدای منه سر راهی رو که از تو جوب پیدا شده رو شنید و به فضل الهی برادرشوهر مذکور به عروسی تشریف نفرمود! 

روزهای قبل عروسی ؛ یخچالامونو پر از آذوقه کردیم و بست نشستیم منتظر مهمونا

مهمونای عروس الحمدلله قبل عروسی که نیومدن و حتی انقدر با شخصیتن که بعد عروسی ساعت ۲-۳ شب هم راهشونو کشیدن رفتن شهر خودشون هیشکی از اونها شب نموند

راه دوری ها کم بودن دیگه پخش و پلا شدن فشار از ما کم شد

ستاره دخترخالم رو آوردیم خونه ما و خواهر برادرشم اومدن خونه ما دو شب چتر

اون خاله ای که دومادش کلاه علی رو ورداشت تخم نکرد بیاد خونه های ماها،،،، اما اواخر عروسی همون دوماد خاله با نیش باز اومد با من سلامعلیک که مودبانه برخورد کردم و برحسب اتفاق که دو روز بعد عروسی دیدمش، جرش دادم، همشونو جر دادم، خاله و شوهر خالم و دومادشون رو با هم گذاشتم تو کون سگ و دراوردم، اونهام بخور من نموندن مغلطه بازی درمیاوردن ! این خاله م خاله بزرگمه مهربونترین خالم که خیلی از همه بیشتر دوسش دارم، نگم براتون من در حمایت از علی ؛ خودمو کشتم، آخرش علی منو بده ی ماجرا کرد لحظه ها عریانند...

ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 214 تاريخ : دوشنبه 29 فروردين 1401 ساعت: 14:59