گفتم که مادرشوهر بعد از سیزده اومد ساک به دست خون ی ما
سحری شونو نیمه آماده کردم و قرار شد خودشون بیدار شن غذا گرم کنن بخورن
پدرشوهر و مادرشوهر و علی بیدار شدن خوردن و بعدش خوابیدن
امروز صبح۱۴ فروردین با یه بدبختی بیدار شدم
مادرشوهرم اینا بخاطر وعده ی بیموقع سحری تو خواب خر و پف میکردن، دلم براش سوخت
پیره این، نباید خودشو ب این وضع بندازه
رفتم بچه رو گذاشتم مدرسه و برگشتم خونه
دیدم مادرشوهر گردن کج کرده و بهم میگه: ( حموم تون به راهه که من برم؟)
گفتم: آره
نقشه اش لو رفت، چون بقول خودش دیر به دیر میره حموم و خیلی تو حموم کردن تنبله و مدل قدیمیا میره حموم؛؛؛ اون ساک که بسته بود توش وسایل حموم بود! حالا مگه خونه خودش حموم نداره؟؟؟ البته که داره، ولی سر اینکه دیر به دیر میره حموم ؛ یکی رو میخاد براش پشتش رو کیسه, بکشه
چون تجربه ش دارم یاد چرکای دراز درازش افتادم لحظه ها عریانند...
برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 204