هدایای مادرشوعری

ساخت وبلاگ

سلام به روی ماهتون به چشمون قشنگتون

میدونم همه از رویدادهای کشور بشدت خشمگینید ولی بذارید برا خودم سیاهچال درست نکنم و ب امورات روزمره م بپردازم

آخر شب حبه اصرار کرد براش آب پرتقال بگیرم  حوصله نداشتم میگه بده بخورم ک ویتامین داره سرما نخورم ..........دو لیوان خورد..قبل خواب طبق معمول همیشه ک جنگ جهانی داریم و نمیرفت جیش کنه؛؛؛ بهش گفتم آبمیوه زیاد خوردی نصف شب جیشت بگیره همرات نمیام یالا زود برو جیش کن؛؛میگه: نمیرم بذار آب میوه تو شومبولم بمونه شومبولم سرما نخوره :) پدر سوخته

 

به زبون شمالی ک و ن میشه : موس moos

چند روز قبل  واسه اولین بار ازین دسمال لوله ای درازا هست ک جای حوله دست یا صورت توی توالت رستورانا هست؛؛ازینا خریدم برا سرویسمون...بعد علی دید میگه دسمال ک تو دسشویی داریم این دسمال دراز دیگه برا چیه؟؟؟بهش میگم اون دسمال کوچیکا موس پاک کنه (ک و ن پاک کن)این دسمال درازا برا دست و صورت مهمان عوض حوله

فرداش حبه بهم میگه: مامانییییییییییییییییییییییی من میدونم دسمال برا چیه؟میگم؟برا چیه؟؟میگه برا موز...موز میخریم با این دسمالا پاک میکنیم :)

 

نمیدونم کی از دهنم شنیده: خنگ خدا،،، الان تو جمع دوستاش بهشون میگه : هند خداااااا

علی شنیده دعوا میکنه میگه از بس حرفای بد میزنی بچه یاد میگیره

میگم: بخدا من به یکی گفتم(بنده خداااا) این بچه شنیده هندخدا

.......................

ب کسی برنخوره...وقتی من یه قطار لیچار بار خودم میکنم یعنی اجازه دارم یه کوچولو علیه دیگران بیتربیتی کنم...پس رخصت:

فامیلی من خودش یه پا آبرو ریزیه (بخاطر تشابهش با فامیلی یه نفر !)

یه همسایه داریم فامیلیش(موسوی)هس ((((لازم به ذکره تقریبا یک پنجم فامیلای ما هم فامیلیشون موسوی هس) ولی چون با این همسایمون بدیم...من راجه بهشون حرف میزنم میگم: خرسوی

چند روز قبل بچه ی خونواده خرسوی رو تو پارکینگ دیدیم ,حبه از پدرش میپرسه کی بود؟...پدره هم ک شوته نمیشناسه....من اسم بچه رو آوردم...حبه جلو باباش میگه: ددی این بچه هه بچه ی خرسویه

علی تا یک هفته با من قهر بود

که البته عادیه :)

....................................

بریم سراغ خاله خان باجی گری :

میشه گفت از وقتی ک تایم زیادی از ازدواجون گذشت و از خامی درومدیم دیگه با ننه شوعره میونه مون خوبه

و بدنیا اومدن حبه با اون وضعیت نوزادی وخیمش باعث شد مادرشوهرم خیلی دلش برا ما بسوزه و باهام خوب خوب باشه

و کم شدن رفت و امدها مزید بر علت

چند روزیه تک و توک مغازه ها آف زدن .مادرشوهرمم خیلی خیلی سرماییه..رفتم براش یه سوییشرت گیر اوردم ازن کرک بلند نرما ک امسال فراوون شده..سایز مادرشوهرم .دروغ چرا 180 بود تو آف 140 گرفتم...یه مانتو کاموایی پیرزنونه هم براش خریدم

البته اونم خیلی خیلی برامون چیز میز میاره.پدرشوهرمو میفرسته برای ما شونه شونه تخم مرغ محلی میگیره...برامون از دوردستها ماست چکیده گوسفندی میخره که من براش میمیرم....(عامو من عقب افتادم خوراکی موراکیای روستایی خیلی میپسندم )

خلاصه چسان فسان مانتو کاموایی و سوییشرت گرم رو بردم تحویلش دادم

مانتو رو ک پوشید گفت آستینش کوتاهه...فک کنم ننه ش با کاراه گجت یه تیک و تاک هایی میزد...دستهاشون درازه...تازهههههه شماره کفششم 42-43 هس...نژاد هابیل قابیل...کفشاشو از مغازه مردونه میخره(یعنی اونم من میخرم ...هیشکی ب سر و تیپش نمیرسه)

نشستم ب تعریف از  سوییشرته ک : همه جا جلو بسته داشتن من کلی گشتم جلو باز پیدا کنم و تو سرمایی ای این برات گنجه و این چس شعرا

سوییشرته رو پوشید و تشکر کرد و مارکشم کند.فرداش زنگ میزنه میگه: سوییشرته رو چند خریدی من به اقدس خانم یا مریم خانم بفروشم!!!خو مادرننه اگه خوشت نمیومد مارکشو نمیکندی من عوض میکردم...... بخدا ترسید اینو ببرم پس بدم دیگه چیزی جایگزین ندم بهش

گفتم: مفتی بده اونا پول این لباسا رو ندارن و نمیدن

....................

از طرفی شون سال پیش برا علی یه سوییشرت خریده بودم از مغازه گرونه شاید 130 اینا...خوب یادم نی..امسال پدرشوهرم ب علی گفت عجب لباس خوبیه.سایز کوچیکش دارن؟چون علی گنده است باباش لاغر

علی ذوقمرگ که میتونه ب پدر بزرگوارش خوش خدمتی کنه به من گفت برو براش ازین سوییشرتا بخر...گفتم اولا نیست اگرم باشه برو رو 300-400....نمی ارزه.بذا یه مدل قیمت مناسب براش بخرم

گفت نه تو بابا رو نمیشناسی؟بد اداس.همینو بخر...من از حساب خودش بر میدارم

گفتم باشه

رفتم متاسفانه داشتن 330 چوخ.خریدم آوردیم تقدیم حضورش کردیم: حتی پرو نکرد....ب علی تشر که چرا خریدین(تازه هنوز نمیدونست از حساب خودش پول دادیم)علی هم به چس دونی کبیرش برخورد که چرا این رفتار زشتو کرد

جواب من: مگه تو نمیشناسیش چقد پر اداس!

من از اینکه ننه شوعر از سوییشرتی ک براش خریدم خوشش نیومد زیاد ب دل نگرفتم.برام مهم نبود از صمیم قلبم اعتقاد دارم خلایق هر چه لایق

ولی علی بد ادا از بابا بد اداش دلخور شد منم گفتم بهش ک ننت سوییشرت منو میخاد بده همسایه هاش :)

در اقدامی عروس عقده ای آمیزانه  سری به علامت(برا بی لیاقتی جفتشون متاسفم) تکون دادم و دیگه برا خرید کردن براشون کالری نمیسوزونم...حیف نیس ب زور زحمت با قد 160 وزنمو ک زیر نمودار رشد بود ب زور زحمت آوردم بالا شدم 70 کیلیو ...برا اینا کم کنم

........................

نمیدونم چی شده بود پدرشوهرم بمن میگه تو عروسای من تو تپل مپلی :)همه همه ده کیلو ناقابل رشد اضافه دارما...چقد بدجنسن...ملت اصن چشم ندارن رشد و تعالی و پیشرفت آدمو ببینن

این رشد وزنی من  قابل تحسینه...

اصلا تقصیر جاریاس نی قلیونن....

:)

.................................

در مورد وقایع اتفاقیه اجتماعی هم به قدری دلم به آینده مثلا بعد از 1400 روشنه که خودمو درگیر ناخوشیای الان نمیکنم

در مورد یکی از حوادث درشتی ک سپری کردیم واقعا در عجبم از ملت!همدلی میکنین با کی؟؟

 

 

ننم مهمون داشت براش شیرینی جات زیاد آوردن یکی از شیرینیاش بوی روغن حیوانی میده یه ذره

از خونشون دزدیدم آوردم

من ک میگم عاشق محصولات روستایی ام.....منو یاد زندگی اولیه ام بعنوان انسان نخستین توی غارها میندازه

ولی جدای از شوخی , متوجه شدم علت عشقم به کوهستان  غیرشرجی خنکی ک علفزارهای کوتاه و رودهای زلال داره چیه!!!!!من در زندگی دومم(بعد از غار نشینی) تو کوهستانهای سوییس  میزیستم.....انقدر فارغ ز غوغای جهان غرق خوشبختی و بهروزی بودم که خدا تاب اینهمه خوشبختی مو نیاورد الان تو دوره ی سوم زندگیم خدا منو تو این جغرافی و این مقطع تاریخی انداختشرجی هم هس تابستونا

تعارف نکن اگه دلت خنک نشد دفعه بعد منو بنداز سومالی مومالی

 

لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 19:04