جغرافی..اینستا

ساخت وبلاگ

ظهری رفتیم فروششگاه,حبه لججججج......میگه: آدامسِ طعم توالت فرنگی بخررررررررررررررر 

میون این همه هوش و ذکاوت های بینظیر و مثال زدنیم؛؛ نمیدونم چرا جغرافیام انقد ضعیفه...یعنی میگم ضعیف یه چی میشنویننننننن.....وقتی میخاییم آدرس پیدا کنیم سر دو راهی یا سه راهی]علی خیلی شیییییییک بهم میگه: با دقت موقعیت یابی کن با منطق خودت تشخیص بده کدوم وری بریم...منم فرایندهای علمی فوق را بصورت ذهنی انجام میدم و میگم مثلا:(سمت راست) بعد علی فرمونو به چپ میچرخونه و یکراست به مقصد مورد نظر میرسیماین یک قانونه

حالا حساب کنین وقتایی ک علی نیست چه شوت الخاتونی ام منننننننن.....از خونه ی خودمون تا خونه ی مامانم سه تا مسیر مجزا هست یکیش 5 دیقه یکیش هشت دیقه یکیش شاید ده دیقه راهه...بعد از هفت هشت سال هنوز راه سوم رو غلط پولوت میرم یه دور شمسی قمری میزنم تا به خونه ننه ی خودم برسم....جاهای دیگه که به فضل الهی چون کمی منزوی ام اصن  نمیرم :) مامانم خیلی ددری تشریف داره همش با ما ها دعوا داره که چرا شما با دوستاتون رفت و آمد ندارین...میگم: ننه, یادته از مهلا بدت میومد؟میگفتی اون باعث شده تو تنبل بشی(درسی) که تازه اونم رفته فرنگ...یه آزاده هم داشتم که به رحمت خدا رفت...یه فریال هم ک الکی پلکی کات کرده بودم. یه شهره هم داشتم که طلاق گرفته دوران انزواشه..یه خانم دکتر هم دارم که در قعر جهنم مالی بسر میبره.یه مهرابه دارم مجرده از ما عیالوارا خوشش نمیاد.......در اصل دوستای من انقد وضعیتاشون درامه که بهشون نزدیک بشم افسردگی حاد میگیرم...میشینم تو خونه با همین علی دمبه ی خودم دعوا مرافه میکنم روزگارم بهتر میگذره..

یکی قایمکی بهم خبر داد که: چه نشسته ای که وضعیت فریال بسیار اسفناک است و شوهرش داشت میمرد و بعد از بیماری هم اخراج شد و حالا با یه بچه موندن آس و پاس....بماند که بعد از دو سه سال قهر بی دلیل و بی دعوا؛؛؛؛؛؛به فریال رجوع کردم ولی ته دلم گفتم : بمیرم برات شمیم که باز یه نگرانی به نگرانیای قبلیت داره اضافه میشه طوریکه وقتی دعوتشون کردم اصلا ابدا از وضعیشون پرس و جو نکردم .حوصله ی حدیث کلثوم ننه نداشتم خودم ی کمی دپسرده م .دعوت کردن یه افسرده توسط یک افسرده ی دیگه....ب علی گفتم 100 تومن بده چشم روشنی برا بچه شون بدم .صد تومنم قایمکی داشتم اضافه کردم صد تومنم از خالم قرض گرفتم.شد سیصد برا کمک بهشون ب حساب کادو متولد شدن بچش(در دو سال قبل) بهش دادم  الانم پول ندارم برا ولنتاین واسه اون مردک یه کادو بخرم...

مینا دوست مشترک من و فریاله....شوهر مینا یه پست خوبی داره توسط رانت از هیچ خودشونو بالا کشیدن الان سری تو سرا دراوردن...بهش گفتم: باز خدا رو شکر شوهرت با رشوه مشوه ها خودشو بالا کشید وگرنه الان باید غصه ی تو رو هم میخوردم...والا به خداااااا....من اصلنم ادعا نمیکنم از اینکه ادمهای بیجا سر پستهای بیربط دارن رانت میخورن شاکی ام....باشن.لاقل یکی زنده اس.اگه این آدم بیربط نمیرفت سر اون پست یه ادم لایق میرفت خب الان این دوست نالایق منم گشنه بود خب

 

یعالمه حرفای اجتماعی روشنگرانه نوشته بودم که از ترس جان پاک کردم

یک سالِ دیگه هم  سختی فزاینده رو تحمل کنین و نمیرین که بهار میاد :)

...........................

حالا بیایین خاله زنکی از پیجای معروف اینستا

درسته ک یه شغله و اختیار زندگیشون دست خودشونه ولی حسودی مجال نمیده اینا رو از قضاوتهای ناشایست خودمون بی بهره بذاریم اگه مورد قضاوت قرار ندیم به موهبت حسادتی که خدای متعال به ما عطا کرده خمس تعلق میگیره میدونین که منم به رد خمس حساسم

آقا این ننه ی دزیره چقد پولدارننننننن....گوارا بادا...اما لهجه خارجکی ای ک ب خودش میده 

آهان ننه ی ادلیا چه عقب موندههههه یا بقول مسیح ع (واپسگرااااااااااااااا)...ادم سر و وضع اینا رو میبینه فک میکنه چه تحفه هایی باشن...24 ساعت یه پلاک آبی دور گردنش میندازه که از فالوِراش چشم نخوره....اولا ک چشم نظر وجود نداره و اگه جلوی کسی عمدا پزی بدی ؛ گریبونتو میگیره

دوما گیریم ب چشم خوردن اعتقاد بیجا داری آخه چرا مث خل وضعا فک میکنیم این چیز میزای آبی شما رو مصون میکنه  ؟ (پوزخند) جالبه که اعتقاد داره (داشته)که مردم باید زندگی شاهانه ی اینا رو ببینن و چشمشون عادت کنه...یه چتایی رو ازش خوندم که این ننه ی ادلیا میگفت:جواهرات خواهرم موقع عروسیش از جواهرات من گرونتر بود منم چند ورزی تو لک بودم اما بعد به خودم اومدم گفتم اشکال نداره و زندگی همینهمردم هم باید نگرش من رو در پیش بگیرن !!دختراااا باید چشمشتون به دیدن خونه های چند ده میلیاردی و ماشینهای میلیاردی اینا عادت کنه .این ماشین و خونه ها بیرون هم فراوونه...خاله جون تو با اینهمه درایت عروس کدوم خونواده شدی مایه ی سرافکندگی!

یا نگار رکنی جواب همه فالوِرای شاکی شو اینجوری میده: انقد حسودی به جایی نرسیدی....یا:( تا بسوزی).... اتفاقا از این یکی خوشم میاد یه جورایی مث ساشا سبحانی....همون جوری ک فکر میکنه مینویسه...بقیه ی عنتر خانوما دقیقا  همینجوری فکر میکنن اما پشت نقاب قایم میشن ....

تریبونو به شما واگذار میکنم و موشکافی از سایر عنتر خانوما بعهده شما دوستان جان

هیز بازی:از قد و هیکل داوود هزینه و (شاهو)مجری جدید منوتوپلاس نمیشه گذشتتتتتت...نظر شما دوستان هیزم چیه؟.

اونوقت شانس ما...من و علی و حبه رفته بودیم فروشگاه ...من از علی و حبه فاصله داشتم...یه آقای لاغر چموش که بخداااا داشته برا زنش ن.ب میخریده به من چشمک میزنه شماره میگه...رفتم جلوش وایسادم تو چشمش نگا کردم گفتم:آخه تو چقد وحشی ای  ی ی ی ی ی ی ی ی ی.... . . . .

 

 

لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 168 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 19:04