گواهی دادن قلبی

ساخت وبلاگ

چقد اعتقاد دارین آدم به خواسته های قلبیش میرسه؟؟؟

خواسته های قلب.یعنی قلبت گواهی بده

اینایی ک میخام بگم قانون نیست ولی برا من یه وختایی اینطور شده

حالا امشب میخام یه اعترافی کنم...

علی فامیل شوهرخاله مه ....

من از ده دوازده سالگیم دیده بودمش....چیزی از اولین نگاه یا اولین برخوردم یادم نمیاد......با اینکه بنظرم ندید بدید میومد.زیاد از حد شوخ و جلف بود و صدای خنده ش خیلی زیادی بلند بود..همیشه ی خدا هم دوس دختری داشت که کل عالم بشریت میدونستن...یه پیکان داشت کلی جقول بقولی به ماشینش نصب کرده بود.....حداکثر هم سالی یه بار میدیمش....با این حال

من عاشقش بودمممممممممم

هیشکی بجز دخترخالم ستاره ازین موضوع خبر نداشت.من تقریبا از 13-14 سالگیم عاشقش بودم طوریکه

رویا شو داشتمممممممممممممممممممممممبا اینکه بعدها با اِن نفر دیگه هم رویا پردازی میکردم ولی هیچکدوم ب اندازه علی قوی و قلبی نبود

نمیدونم عاشق چیش شده بودم ...هیچی نداشت.متواضعانه بگم راستش از من کمتر بود...یادمه وقتی خواستگاریم اوکی شد مامانم میگفت: باورم نمیشه قبولش کردی!

شاید عاشق هیکلش که یه  قامت مردونه ی خاصی داشت.بازم نمیدونم

شماره خونشون که سهله ؛شماره  موبایلشو حفظ بودم اما اون اصلا خبر نداشت من کی ام من چی ام شماره مون چنده یا من موبایل دارم ...

حالا ک کار ب اینجا رسید بذارین اینم بگم...روم به دیفاللللل  زمونی ک مثلا من 14 15سالم بود و اون 19.18..همون دوران جبار سینک که تلفنا آی دی کالر نداشت  منه گیس بریده به تلفن خونشون زنگ میزدم و ناشناس باهاش حرف میزدم...حرفای بد نمیزد همش قرار میذاشتیم که من نمیرفتم :) خنگولک صدامو نشناخته...البته بس ک دخترباز بود..اگه از همون دوران نوجونیمون باهاش قرار میذاشتم خودمو وا میدادم کما اینکه بعددددهااااا که دوست شدیم وا دادم :)....یادمه در همان اثنا  یه دوس پسر ژیگولی داشتم که یه بار بهم گفت: عطرمو بو کن...زمین و آسمونو به هم دوختم که وای ددم وااااای تو قصد تجاوز دارییییییییاینجور متین و محجوب بودم:)

 حتی فکر میکنم برا داشتن علی دعا میکردم و گریه هم حتی کردم شاید 16-17 سالم بود...

یعنی وقتی تو 20 سالگیم به قصد خواستگاری شمارمو گیر آورد و بهم زنگ زد وقتی شمارش رو روی گوشیم دیدم از استرس لرزیدم دور اول از شدت هیجان و لرزش نتونستم گوشیمو جواب بدم .دور دوم ک زنگ زد برداشتم و با صدایی لرزان کلی درشت هم بارش کردم..

خب از دورانی ک اونطور عمیقا از خدا خواهش میکردم علی مال من شه چند سالی میگذشت و من یادم رفته بود به کاینات چقد التماس کرده بودم

 

 

آها یه چی خنده دار.یه باری من رفته بودم خونه خالم اینا.انگاری قبلش علی اینا اونجا بودن و علی موبایلشو اونجا جا گذاشته بود...بعد از چند دقیقه علی برگشت موبایلشو بگیره...خالم گوشی علی رو داد به من ببرم پایین بدم دستش...

یه پیراهن حلقه ای آبی کمرنگ خوجلللل تنم بود ولی چون اون زمون محجبه بودم .چادر ننه مو سر کردم رفتم دم در...با خودم نقشه کشیدم که وقتی دیدمش یه ور چادرمو به بهونه ی اینکه تو دست و بالم گیر کرده ؛ به باد بدم  ولی وقتی اومد دیدم پسرخاله ش همراهشه.نمیدونین چقد ازون پسره بدم میومد و میاد....دیگه مجبوری چادرمو کامل بستم نقشه های پلیدم جهت اغفال جوون مردم بر باد رفت :)

ما مال عهد جبارسینک هستیم زمون ما به کلیپ های ویدیویی میگفتن: شو

دوران نوجونیم یادمه دخترخالم یه شو عربی بهم نشون داده بود و گفت عاشق قیافه ی بازیگر پسر تو اون (شو) هست .......الانم شوهرش کپی همون پسر توی اون شو عربی

 

یادمه من میگفتم من   مرد شیطون دوست دارم...دخترخالم میگفت من مرد آروم دوست دارم

همین طورم شد

علی از آسمون برام بارید :)

چند مورد دیگه هم همینطور...خوب و بد...

مثلا با دخترخالم سال 85 تو خیابون داشتیم میرفتیم دقیقا تو یه نقطه ی خاصی ، یه نفوس بد زدم....سال 93 دقیقا همون نفوس بدی ک زدم دقیقا هموووووون نقطه برام اتفاق افتاد....دقیق دقیق همون موضوع....

 

اولین خونه ای ک بعد از عروسیم رفتیم توش 58 متر بود...قرار بود یه وام گنده بگیریم و خونه ی بهتر بخریم....نشستم ذهنی بهتررررین و معجزه آمیز ترین حالتی ک تو خوش بینانه ترین حالت میتونست اتفاق بیفته رو تجسم کردم....حالا عددها یادم نمیاد ولی حساب کردم خونه ی درب داغونمونو متری 700 بفروشیم و یه خونه ی نو بخریم اونم همون متری 700!!!به اضافه واممون و پول طلاها و غیره...میشه باهاش یه خونه ی 116 متری خرید.....نگم براتون که با تغییر جزِییات؛؛ دقیقا خونه ی 116 متری خریدیم

 

 

نمیدونم چرا دوران مجردیم که بودم  هیچوقت تصور نمیکردم زندگی مشترکم در آینده خیلی عشقولانه باشه یه حس گند درونی دارم که من لیاقتشو ندارم...شاید بدونم این کم توقعی و بی مقدار انگاریم از کجا میاد...اونش مهم نی...مهم اینه من هیچوقت رابطه مطلوبی بعد ازدواج نداشتم

 

نمیدونم اینا قانون هست یا نه.....شاید بین هزاران موردی ک قلبم گواهی میداد و نشد...چند مورد پیش اومده و من دارم بزرگش  میکنم

تجربیات خودتونو بگید هض کنم

 

 

لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 154 تاريخ : سه شنبه 20 اسفند 1398 ساعت: 19:04