جنوب...تسلیت

ساخت وبلاگ

یادتونه چن ماه قبل یه لباس مشکی خریده بودم گذاشته بودم کنار هر وقت مادربزرگم به ملکوت اعلا پیوست بپوشمش... ؟؟؟

پیوست....

شوهرخالم(پسرعموی علی)به علی اس ام اس داد: انا لله و انا الیه راجعون....علی بهم میگه: شوهرخالت پیام تسلیت داده بنظرت مادرجونت فوت کرده یا بابای مریض شوهرخالت؟؟؟

گفتم:حتمن مامان بزرگمه !!

هفته ی قبلش با مامانم اینا رفته بودیم مسافرت جنوب...مامان خاله مو گذاشته بود خونمون تا مراقب مادرجون باشه وسطای مسافرتمون بودیم ک گفتن مامان بزرگ خیلی بد حاله...مامان اصرار کرد زود برگردیم هر کاری کردیم بلیط قطار برا برگشت گیرمون نیومد و مامان بزرگم که چند ساله حتی ما ها رو نمیشناسه و حرفی هم نمیزنه و حرکت خاصی هم نمیکرد صبر کرد و دووم آورد و بهتر شددددددد تا ما آن تایم از سفرمون برگردیم خستگی مونو در کنیم صورت مامانمو که 15 سال تر و خشکش کرد رو روز آخر بوسید و شبش از دنیا رفت

به داداشم زنگ زدم گفت بیست دقیقه ای میشه تموم کرده .رفتیم خونشون ...تمام بدنشو نوازش کردم هر کاری کردم  گرمای کف دستم صورتشو دیگه گرم نکرد هر چقد نازش کردم تنش زیر حرارت لمس انگشتام سرد و سرد تر میشد 

مامان بزرگ شاد و شنگولم ....تیکه کلامای باحال و بجا و بینظیرت روزی هزار بار استفادمون میشه...... نمیدونم چرا اعتقاد دارم بعد از رفتن از زمان حال؛؛ توی یه زمون دیگه متولد میشن ,,دیدگاه آرامش بخشیه و با این فکر که الان نوزاده و داره از مادرش عشق میبینه روحیه خودمو نگه میدارم

بعضیام تو مراسمات چنان جملات تکان دهنده و  قصاری برای تسلیت بمن بکار میبردن که مجبور بودم بگم: حالا انقدم خودتو ناراحت نکن پیرا برا مردنن دیگه جوونا باشن ایشالا  بعبارتی معنی اصلیش اینه: مادر بزرگ من بوده به تو چه که انقد سراسیمه میشی

مثلا مادر جاریم....چنان جملات ادیبانه طولانی و سنگینی در وصف این فقدان نثار من میکرد دیگه زدم رو شونش و اون شعرهای مطورحه در جمله بالا را برایش سرودم

........................................................................

گفتم جاری یادم اومد خاطر نشان کنم  برادرشوهر محبوبم آقای صد زنه برای بار اِن اُم با زن اولش ازدواج کرد....نظر نهایی م اینه این زن و مرد هر دو بد شانسی بزرگ هم هستن...دو تا عجیب معیوب.پیوندتان مبارک....هنو هیچی نشده دختره جاریم با علی (یعنی عموش)زدن ب تیپ و تاپ هم....

 

......................................................................

نامزد داداشم داشت های های برا مادر بزرگم گریه میکرد بهش میگم: تو دیگه چرا گریه میکنی؟ میگه برا آرزوهایی که بهش نرسید

هشتک دخترک کم سن و سال آرزو پرور

کمی مورد تمسخر و استهزا قرارش دادم کلی به هم و با هم خندیدم

 

در اصل مادربزرگم با تموم سختی هاش همیشه شاد بود بچه هاشم که تو خونواده و اجتماع مقبولن دیگه

همینا بس نیست؟؟؟

............................................

مامان یواشکی بهم گفت اینا قبل عقد میگفتن فلان چی دارن و فلان جا دارن...هیچی ندارن تحت پوشش امداد هم هستن

تو خلوت خودم انقدر براش گریه کردم بمیرم الهی

انگاری مادر عروس بهش گفته بعد از فارغ التحصیلی تا دو سال حقوقتو بده من(برا اقساط جهاز) بعد داداش خرم ادا پلنگا رو دراورده گفته:(من نمیذارم) مامانم این وسط کلی با داداشم تشر رفته که به مضمون عامیانه اش میشه: ای حیوان ,آدم باش 

.اما این جمله از دهن مامان اینجوری درمیاد: (پسر عزیزم آنها خانواده مان هستند و این کمترین حقشان است نیکی کن تا نیکی ببینی).......همچین مامانه کتابی ای دارم من..

 

بعد از تموم شدن هفتم مادربزرگم و متواری شدن خاله دایی ها به شهرهایشان؛؛مادرم بود ک سعی میکرد پشت تلفن صدای فیگ فیگی اش را مخفی کند(فیگ فیگ همون فین فین همان صدای صاف شده ی بعد از گریه) تنها محبتی ک بهش میکنم اینه که بهش بیشتر میگم بیا خونمون حبه رو نگر دار من برم بیرون :)

حبه هم بدلیل مشکلات گوش فعلا ممنوع المهد کودک هست و منم که از فرط نرفتن به خیابان گردی شکل هیولاهای درون غار را گرفته ام و مانده ام با این هیبت میزبانی مراسم هالووین بیشتر به من میومد تا میزبانی در شب یلدا.........با این سر و شکل هولناک و غرش هایی که سر حبه میزنم سیمرغ بلورین بهترین مادر سالم و شاد به من تعلق میگیره

سیمرغ بلورین باهوش ترین مرد سال هم تعلق میگیره به علی دمبه که دو میلیون تومن پول زبون بسته (دو قسط یک میلیونی) تقدیم کرد به واضحترین شیاد شهر

................

نمیدونم از حوادث  آبان چه بنویسم .....همه درها بسته است...یکعالمه نوشتم از ترس جان پاک کردم...جان از هر یوغی عزیز تره

شب بخیر

......................................................

لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 215 تاريخ : يکشنبه 1 دی 1398 ساعت: 4:48