تولد علی...تولد بقیه

ساخت وبلاگ
چن روز قبل تولد علی آقای قصه بود...کیک و کادو و غذا خریدم براش قایم کردم تو تراس...غروبش به روی خودم نیاوردم اصن ک فرداش تولدشه...غروب یخورده ارایش کردم لباس بهتر تن خودم و حبه کردم ولی شک نکرد...ساعت هشت و نیم شب یکهو ده بیست نفری ک دعوت کرده بودم اومدن تو...علی از ذوق شوک شد....خالم اینا مامانم اینا و پسرداییام.......به کسی چ مربوطه که تولد علی فامیلای محبوب خودمو دعوت کردم؟!دلوم خاس...خیلی شلوغ پلوغ شد و به خنده و خوشی سپری شد علی همچین ذوقمرگ بود صد بار اومد تو آشپزخونه از هولش نمیدونست چ جمله بندی تشکر امیز مرتبطی ازم بکنه ...هی مث اوسکولا با نیش باااااز میگفت: عاخه چرا؟1چرا؟

بیچاره توقع نداشت براش ارزش قاِیل شده باشم ...کیک و میوه اینا خوردیم آخرشم ساندویچ همبرگر دادم عااااه ه ه...

خودم براش ادکلن خریدم  به اضافه یه شلوارک....خالم بهش یه تی شرت داد...مامانمم براش هم تی شرت هم پیراهن خرید...همشون از دم براش تنگ بود.نمیدونم بهتون گفتم که 105 کیلوعه و سایزش 50 هس..پیراهن یا تی شرت هاش در حد دو ایکس سه ایکس؟ این سایز و هیکل رو مدیون (املت درمانی) های منه

دو سه روزیه شارژه...منم دارم نقشه میکشم اگه عوضش برا تولد بنده ک چن روز دیگه اس بخاد فامیل بازی راه بندازه چجوری قیامت کبرا  به پا کنم؟!

................................

چن روز دیگه روز معامه...مربی حبه.کمک مربی..مدیر مهدش....مامانم.بابام.داداشم...همه تو صفن ک باید کادو بگیرم...تولد خالم و دو تا ع دوستامم هست ...ولی امسال میخام بجز مربی های حبه از کادو بقیه فاکتور بگیرم عوضش:

تولد عروس مون هم همین ماهه....میخام براش بترکونم...حوصله تولد گرفتن و ادا اصول ندارم ولی گفتم براش یه کادو یه تیکه وسایل مناسب جهازش بخرم.خیلی فکر کردم روتختی بخرم؟قابلمه بخرم؟چی بگیرم کمکی به اونا باشه...چون هنوز تو پس لرزه های عاشقیه عروسمون هسدم بنابراین تصمیم گرفتم برم با یه فرش فروش فامیل صحبت کنم ببینم به من فرش نه متری اقساط میده یا نه!دعا کنین بشه...اگه به اندازه ی یه فرش بتونم از بار مادر عروس کم کنم از خوشحالی بال درمیارم.....یه سکه ربع دارم اونو 1700 بفروشم هنوز تا سه و پونصد خیلی رراهه...امیدوارم بشه.

....

 دیدین چقد آدم خوبی ام؟؟؟؟عایا باز ایمان نمی اورید؟

....................................................................عشق منین همتون

 

لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 177 تاريخ : جمعه 3 آبان 1398 ساعت: 14:16