منقلب

ساخت وبلاگ
بعده اینکه یاده عمه ی خدا بیامرزم کرده بودم تصمیم گرفتم به علی اس ام اس عشقولانه بدم.

تو یه گروهی یه چالشی دیده بودم با این مضمون که خانمها به شوهرا اس ام اس بدن:

عزیزم میشه ازت یه سوال جنسی بپرسم.روم نمیشه؟؟؟؟

بعد آقا بگه چه سوالی و خانم بنویسه:

جنس دلت از چیه ک انقد مهربونی:)

بعدش ببینیم مردا چ جوابی میدن

خیلی از خانوما اسکرین شات از صفحه پیاماشون گذاشته بودن...بجز یکیشون بقیه از دم قربون قد و بالای زن جونشون رفته بودننننننن.خیلی خوشم اومد منم گفتم همینو اجرا میکنم

..........................

خواستم اسکرین اس ام اسامو بذارم ولی نشد...

نوشتم:

میشه یه سوال جنسی بپرسم روم نمیشه:

علی: بپرس

من: جنس دلت چیه ک انقده مهربونی؟

علی: از طلا

......................................................................

میبینین چقد دیوسه.مردک خودشیفته

ولی یخورده بعدش روابط معمولی تر شد تا اینکه  مادر شیما مریض شد

شنیدم ک بیمارستان بستریه و شیما از پیشش تکون نمیخوره..سی سی یو بود.روز اول رفتم ملاقاتش  نیم ساعتی با مامان شیما حرف زدیم...روز دوم نرفتم ملاقاتش...روز سوم مامان اومد پیش حبه من از خونه اومدم بیرون تا برم اول واسه شب یلدایی یخورده تنقلات بخرم بعدش برم ملاقات مامان شیما... داشتم با خودم فک میکردم چقدازگل شور بخرم چقد برنجک بخرم تو همین فکرا بودم که به شیما زنگ زدم ک  مطمئن شم هنوز شیما پیش مادرش هست یا احیانا خواهر برادرش اومدن پیش مامانه شیما؟؟؟؟:( دیدم شیما گوشی برداشته با جیغ و گریه میگه مامانم مردددددددددددددد مامانم مرددددددددددددددددددددددد

من  تو ده ثانیه ی ناباورانم هزار بار مردم و زنده شدممممم بعدشم

تو خیابون بلند بلند زدم زیر گریه یه پیرمرده از پراید پیاده شد گفت چی شده دخترم؟؟؟میخاستم حرف بزنم اما هق هق نمیذاشت حرف بزنم...شیما بهترین ادمیه ک میشناسم .مادرش یک فرشته.فرشته ی روی زمین.

پیرمرده اصرار کرد ک منو برسونه ولی من ب خونه مون نزدیک بودم پیاده برگشتم خونه.مامانم تو فاصله ای ک من بیرون بودم خبر دار شده بود.شال مشکی انداختم  با هول و ولا سمت بیمارستان......یه حال بدی داشتم یه ترافیک بدی شده بود.....و بالاخره رسیدم دیدم خاله م و شیما و خواهر شیما در حال غش و ضعف....

هر چی از خوبی این زن بگم کم گفتم.چقدر تو دلم حسرت خوردم ک کاش جای این زن ؛ شوهره چس کشش سقط میشد مردک اضافه ی هوسباز.دیگه نگم چی به من گذشت....نسبت فامیلیمون نزدیک نبود ولی برای من حکم خاله  برام داشت.....روزای خیلی سخت و بدی رو گذروندم.تابحال تو سوگ هیشکی انقدر عزادار نشده بودم شیما گذشته ی خیلی سختی رو داشته.لابلای ضجه هاش میگفت: خداااااااااا مگه من خوشبخت بودم همین یه دلخوشیمم ازم گرفتیییییییییی؟؟؟؟؟؟گوشت تنم آب میشد بجای دلداری ساعتها به خدا فحش دادم .....

شیما تنها مجرد خونه بود.چون پدرش ازون پیرمردای هوسباز و غرغروی کثیفه .زندگی شیما با پدرش توی یه خونه با هم کاملا منتفیه.یعنی باید خونه ی برادراش زندگی کنه....این شیما ک هزار بار تعریف خوبیاشو کردم لابلای مویه هاش میگفت: مامان نگران من نباشی آآآ....من زندگیمو پیش میبرم....به بابای چس کشش با التماس میگفت: مامانمو حلال کن ازش راضی بااااشششش...شیما با اشک بهم میگفت قدر پدر مادر  خونواددتو بدون و چقد راست میگفت

یعنی کباب شدم.تموم این روزا رو خونشنون بودم.همه مراسما رو رفتم.خالم همون خاله ای ک اصلا احساساتی نیس  همون ک بشدت درونگراس خودشو واسه مرگ مادرشوهرش کشتتتتتتتتت.... حبه گریه های منو میدید و بشدت بی حوصله و پرخاشگر بود.

بچه هاااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

من منقلب شدم

فصل جدیدی از زندگی من باز شد

چقد گه بودم ک تموم فکرمو با 4 تا رفتار کوچیک علی سیاه میکردم

چه اهمیتی داره کی رفت کی اومد کی چی گفت کی چیکار کرد

مهم اینه من هنوز دارمشون.

البته یه باری تو اوج نفرتم از علی ونوسی گفت از ته قلبت تصور کن علی مرده...ببین ناراحت میشی یا نه.اون تصور رو کردم و ناراحت شدم.فهمیده بودم دوسش دارم

ولی حالا اون اتفاقی ک لازم داشتم ب فلسفه زندگی برگردم برام افتاد

ب خودم قول دادم دیگه اهمیتی ندم و قدر حضور عزیزانمو بدونم.دیگه با مامانم بی حوصلگی نکنم

مث سگ از اینکه با محبوبه هم سر اینکه بی اجازه اومد خونمون بحث داشتم پشیمون شدم

پسر دایی جانه جانانم در حماسیت از خاله ش(محبوبه) با من قهر بود دیروز خونه مامانم دیدمش باهاش خوش و بش کردم....

وووااای ساعت یک و نیم شبه تلفن خونمون بدون اینکه زنگ بخوره رفت رو ضبط مکالمه دارم از ترس میمیرم

بقیه شو بعدا میام توضیح میدم

وای خدا تنم مور مور شد

لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 164 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1396 ساعت: 10:33