کیک

ساخت وبلاگ
وقتی من تلفنی یا حتی حضوری با کسی حرف بزنم علی اصلا گوش وانمیسته حوصله منو هیچ.قت نداره.یه بار داشتم برا دوستم تعریف میکردم ک فلانی زنش ک زایید عکس زن و نوزادشو در جا گرفت برد داد شیرینی فروشی عکسشو رو کیک زدن بعد برا مهموناش برد و داشتم حسودی اینو میکردم ک مردم چقد زنشونو دوس دارن.....انگاری علی شنید البته فاصلش با من نیم متر هم نبود ولی خب گوش داد.بعد بمناسبت ماهگرد حبه همین کارو داد واسه ما کردن.یه عکس ناز من و حبه رو داد رو کیک زدن.خب کیکی ک روش عکس چاپ کرده بود بزرگ بود بعد گفتم بریم خونه ی ننم اینا جشن ماهگرد حبه بگیریم17 ماهگی.جونم براتون بگه من کلی چسان پسان کردم رفتیم خونه ننم اینا.3ظهر جمعه بود.بابام رفته بود خونه عمه خدابیامرزم اینا بچه هاشو با هم آشتی بده.ننم گفت: علی آقا منو میبری خونه همکارم موعد قسط جلسه مونه پول نذاریم قرعه کشی نمیکنن و اینا.کیک گذاشتیم تو یخچال و عازم شدیم به دَدَ گردی....بعد از دادن قسطش دایی بزرگم زنگید به ننم که خونه این ما بیاییم خونتون.من کلی واسه ننم چش ابرو اومدم ک بگه :ما مامانبزرگو برمیداریم میاییم خونه ی شما چایی.خب کیک هم میبردیم اونجا با هم میخوردمی.ننم هم گفت و داییم قبول کرد.نه که بدون کسب اجازه از حضرت شاهزاده علی آقای تخمی پیشنهاد مهمونی داده بودم به دون مبارک عاقا برخورد دیدم باهام حرف نمیزنه.منم اهمیتی بهش ندادم.بعد حبه لج کرد تو ماشین و خوابش میومد علی دستور داد خونه مامانم بمونیم و حبه همونجا بخوابه من گفتم میریم خونه دایی اینا من حبه رو میخوابونم اونجا..به تریپ قباش برخورد جلوی مامانم تو  ماشین برگشت گفت: روز جمعه ای مادر دختر ما رو زا به را کردین

عاقا اینو شوهر نگفت و شیطان رجیم گفت.رسیده بودیم دره خونه ی ننم..مامانم از خجالت پیاده شد رفت تو خونه ...سگ شدم خ تو دلم گفتم ع ن زیادی خوردی ب مادرم توهین کردی من بعده این همه سال هنوز به نننه ی عفریتت "تو" نگفتم.دارم برات

خب دروغ چرا من اصلا کیک تولد دوس ندارم.یعنی از کیک خامه دار بیزارم ....خون جلو چشمامو گرفت بدو بدو در خونه مادرم پیاده شدم علی مونده بود تو ماشین رفتم از یخجال کیکو برداشتم اوردم کوبیدم به شیشه ماشینش.بعد رفتم تو خونه مامانمو درو کوبیدم.علی بمونه و حبه.....

قلبم تند تند میزد مامانم رفت علی رو اروم کرد و برداشت اوردش تو خونه.مرتیکه عنتر بیخاصیت هنوز بلد نیس بچه رو بخوابونه.اینهمه سر خوابیدن حبه خودشو چس کرد توقع داشت من حبه رو بخوابونم.منم با هیشکدوم حرف نزدم خودش خواست بچه رو بخوابونه دو ساعت طول کشید بچه هم یک ربع بیشتر نخوابید.غروب هم تنهایی اژانس گرفتم برگشتم خونه اونم بخاطر نگهداری بچه محتاج منه راه افتاد اومد خونه.اگه حبه نبود تا یکهفته خونه نیمومد...

دیگه اصلا تحملشو ندارم.اصلا یادم نمیاد آخرین بار کی بهم محبت کرد کی نگاهم کرد کی برام کادو خرید یا بابت غذاهای خوشمزم تشکر کرد.دیگه نمیذارم قدرت تو دست اون الدنگ باشه

بعد چن روز هی دل دل کردم اس ام  اس تومار توهینی بدم دیدم حوصله ندارم تمرکز فکریمو بذارم روش.بعدش هم طبق معمول تو مهمونی رفتنها و مهمون اومدنامون ناخوداگاه حرف زدیم و قضیه ماس مالی شد

دیگه بمیره هم مثل قبل نمیشم مهربونی و گذشتو لولو برد

..............

از توالت شمام صدای یه دسته غاز به گوش میرسه؟نمیدونم چرا تو توالت ک میریم صدای یه دسته غاز در حال قَ قَ گفتن میاد

.......................

از سه ماه قبل کارگر برا نظافت شب عید رزرو کرده بودم نه که اضطراب قحطی دارم همش میترسم دنیا کن فن یکون شه تاریخهای 9-10-11 رو داده بودم.کارگر وامونده نیومد بعدش میگه علیل شدم ذلیل شدم.....دروغ چرا؟خیلی هم خوشال شدم عاشق بشور بسابم عاشق گردگیری و نظافت.بنظرتون برا کلفتی خلق شدم؟

خلاصه ک الان منم و خونه و جارو و دسمال

....................

مادرشوهر هم شیرین کاری جدید نکرده بیام یه ذره غیبت کنم ره توشه جهان اخرتم کنم

....................زود زود زود میام کامنتای پست قبل تایید میکنم الان برم دوش بگیرم بعدش برم دنبال حبه از مهد

آی لاو یو همگی

+ نوشته شده در  ۱۳۹۵/۱۲/۰۹ساعت 12:31  توسط شمیم  | 
لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 177 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 3:36