شروع 96

ساخت وبلاگ
انشای خود را اغاز میکنم....

سال تحویل استثناعا علی قهر نبود.به خوشی تحویل کردیم.برا نهار سبزی پلو ماهی تدارک دیدم ک خیلی اوشمززه بود .بعد رفتیم خونه ننش و بعد خونه ی ننم.فرداش ما و خالم اینا رفتیم تهران خونه خواهر شوهر جان.مجددا خاطر نشان کنم شوهره عنتره من و شوهر خاله ی من پسر عموی هم هستن.بنابراین خواهر شوهر من دختر عموی شوهرخالم و دوست قدیمی صمیمی خالم هم میباشد.خلاصه ک رفتیم خونه خوارشوئر فققط موندیم خونه گفتیم و خندیدیم.غذا هم توافقی از بیرون هر وعده ب حساب یکی مون.جمعه برگشتیم شمال.بدو بدو عید دیدنی هامونو کردیم.یعنی خونه ی همه ی ادم و عالم رفتیم.علی از 5 تا ده سرکار بود ریخت نحسشو نمیددیم صبح تا ظهرم ب ارامش میگذشت غروب ک میومد خسته کوفته باز ما رو میبرد خونه ی سگ و وگ...اینقد این مرتیکه  ددریه گیر داد بریم خونه فلان پسر عمه ات!!!اون پسر عمه ام مرد و سن بالاس.تو عمرم جز کلمه ی : سلام و خدافظ هیچ دیاللوگ دیگه ای بینمون رد بدل نشده...امون از این علی.علی از یکی از فامیلامون فروغ بیزاره.یعنی اینطوری بگم منو خونه ی فروغ اینا هم برد.تقریبا همه خونه ی ما هم اومدن.حبه دله شده فقط پسته میخوره هر جا رفتیم ابروی ما رو برد میرفت کنار ظرف اجیل.اینقد اِه اِه میکرد تا ته پسته های طرفو دربیاره ول نمیکرد.خونه خودمونم مجبور شدیم وسطا دوباره پسته بخریم قاطی اجیل کنیم.عموم بهش شکلات داد .شکلاتو خوده عموم براش وا کرد بعد دید تافی کره ایه(من ک خیلی دوس دارم)حبه شکلاتو فقط با رنگ قهوه ای کاکائو میشناسه بعد عموم ک شکلاتو براش وا کرد شکلاتو ازش گرفت پرت کرد تو صورت عموم و یواش یواش در حال غرغر با کلمات نامفهوم ازش دور شد.رفت دورتر افتاد رو زمین بنا به گریه زاری

اینقد خندیدیممممممم اشکمون درومد....روزای خوشی برا حبه بود کلی کاسبی کرد و کلی شبانه روزا نخوابید و حال کرد...مادرشوهرم اینا اومدن خونمون و بقیشونم با خودشون سرجهازی اوردن دیگه به مهمونداری غر نمیزنم چون حبه تو شلوغی خوشه.بعدشم پدرشوهرم خیلی خلی با حبه جوش میخوره و حبه هم عاشقشه.آهان پدرشوهرم اینا ظهر اومدن خونمون نهار.بعد نهار هر کدوم یه گوشه کپیدیم.مادرشوهرم رو میل هال خوابید.منو علی و حبه هم تو هال جلو تی وی پلاس شدیم.پدرشوهرم رفت اتاق حبه...وسطای خواب پدرشوهرم موبالش زنگ خورد و بیخواب شد ولی از رختخوابش درنمیومد.فقط من بیدار بودم.چند وقته نمیدونم چرا اصلا خوابم نمیبره خیلی خیلی کم میخوابم...خلاصه ک خونه ساکت بود پدرشوهرم فک کرد همه خوابن.چن تا اروغ زشت پیرمردی زد بعدش دیگه روش باز شد کم کم شروع کرد ب بادک دادن....میدونین ک منظورم چیه...سه چارتا عادی زد.بعد با ملودی بوق ماشین عروس می گ و زید.خخخخخخخخخخخخخخخخخ

اون لحظه تو دلم فحش کشش کردم ولی الان دارم هرهر میخندم.....غروبش با خنده ب علی گفتم و کلی خندیدم....

دو روز هم اواخر عید رفتیم گرگان.با مامان بابام و عموم زنعموم رفتیم.قدیما گفته بودم ننم اینا مجردی چچند سالی گرگان بودن.جونم براتون بگه ننم اینا اونجا حداقل ده تا اشنا دارن ک رفت و اومد داریم ولی چون نمیخاستن سر کسی خراب شن و عمو زنعمو هم با ما بودن گفتن تعدادمون زیاده خونه ی کسی چتر نشیم این شد ک چون همه ی این گروه از دم فرهنگی و ندار و بعبارتی صرفه جو هستن تصمیم گرفتیم شب بریم مدرسه اسکان بگیریم.جاش بدک نبود.ولی نمیدونم عموم سر شب چی خورده بود سردیش شده بود تا صیح ده بار رفت دسشویی.موقع ورود خروج ب اتاق درو محکم باز بسته میکرد حبه میپرید از خواب

عاقا جون علی مهمونی و زندگی گله ای و سفر دسته جمعی دوس داره.ولی اینقد سگ شد پیله کرد پاشو بریم هتل بگیریم....تا صبح داشتم نازشو میکشیدم ک از خر شیطون پیاده شه...فرداش تا موقع برگشت با من قهر بود.من ک زدم ب کو نم ولی جلو عموم اینا ک خیلی محترمن خیلی خجالتم داد.فامیلای من خوش و بش علی رو میدیدن فک میکردم من چقد خوشبختم حالا مردک بز رسوام کرد.به ضرب زور میخندیدم و روزمو شب کردم و فرداش هم روز 12 برگشتیم.کلی مامان و زنعمو رفتن خنذر پنذرای دستفروشا رو خریدن والا میخان یه بلوز بخرن مثلا40 تومن مرحله س تصمیم تا اجراش سه سال طول میکشه ولی حدود 200-300 پول ات اشغالای خورده ریزه روسری های جنس بد پلاستیکی بدریخت دادن یه بلوز خرید 5000 تومن کلی پزشو داد از یه طرف تونیک بود و بلند بود از یه طرف دیگه استینش خیلی کوتاه بود.خو مادره من اگه لباس بلند میخری ک جلو مردم دون دونتو بپوشونی خو استینش چرا اینقده کوتاس؟اگه نخی خریدی ک تابستون خنکت باشه چرا قدش اندازه مانتوعه؟اخه اینم پز دادن داره.کلی مامان و زنعمو رو مسخره کردم دیگه هار شدم روم ب روی زنعموم هم وا شد.نشسته بود تموم مدت کار نمیکرد من و ننم صبونه نهار شام میاوردیم.بهش با خنده میگفتم:شما بشین بالای صد سال سن نباس دس ب سیا سفید بزنه....تقصیر خودشونه قرار بود دختر عمومو بیارن اما نیاوردن علی هم ک قهر بود من سرگرمی جز تمسخر کهنسالان نداشته بیدم

آهان روز مادرو نگفتم؟روز مادر از حساب مخفی خودم خواستم 4 دست پیشدستی مهمونی بخرم ننم همیشه جلسه ملسه داره با همکارای طاغوتیش پیشندستیاش لنگه ب لنگه است.دیدم خیلی گرونه.البته من ارزشونشو گیر اوردم ولی 4 دست خریدم دو دستشو روز مادر دادم یک دست موند روز معلم بدم.یک دست هم عید دادم....زنک بیخیال اصلا از جعبه درنیاورد واسه مهمونای عیدش استفاده کنه .پیشدستی های قبلیش یاده بود همش لک قطرات اب مبموند ننم اهل پاک کردن ظرف نبود...

خلاصه برا مادرشوهرم یه مانتوی کاموایی خوبی خریدم.عین همونو برا مادربزرگمم خریدم ولی به خالم گفتم تو پولش شریکم شه....اینجوری شد که کلی پول بابت اناث زندگیمون هدر دادم.اینم بگم تا پدرشوهرم مانتو کاموایی مادرشوهرمو دید گفت: عه چه بده این چرا مشکیه؟انگار مردونه است

برای روز پدر هم برا پدرشوهرم از همون تهران یه حراجی یه سوییشرت کاموایی خریدم مفت داد 25 تومن ولی بالای 50 شادیم 70 می ارزید.بعد نیس ک مادروشهرم اینا عازم کربلا بودن.دیروز رفتن.کادوی پدرشوهرمو جلو جلو دادم.مردک اول ک اصلا بازش نکرد.بعد یک ساعت گفتم باز کنین ببینین اندازه است.اندازش بود.ولی جلوش دکمه های دوبل داشت .میگه :این زنونه است نمیپوشمش.بعد انداخت کنار

راستش از مستر گ و ز هیچی بعید نیس.کثافتا اینهمه فرنگ رفتن برگشتن برا من هیچییییییی نخریدن حالا جلوی من ایراد هم میتراشه

علی گفت بگیریم ببریم براش یه چیز دیگه بخریم.مادرش نذاشت.کلی هم از پدره ایراد گرفت البته یواشکی

خودمم برا عید کفش نخریدم گفتم همون نیم بوت قبلی میپوشم شب عید چسب دوره کفشم وا شد دادم کفاشی دور دوزی چنان مزخرف دور دوزی کرد عن کفش نازنینمو دراورد با همون نکبت هزار و یکجا عید دیدنی رفتم

عجب شد دم ترامپ گرممممم .من ک خیلی مشعوف شدم.درک دیگه.امریکا رامون نمیده فوقش دندون ب جیگر بذاریم چن سالی نریم.مردم مفلوک سوریه رو از اون دیو نجات بده.من در عجبم عجب عجب عجب که این صندلی چی داره ک کشور خودت رو مردم خودت رو به شکل اهریمنی درب داغون کنی؟اصلا اسمی از مسلمونی نمیارم اسمی از انسانیت نمیارم خو دیو جان نشستی رو صندلیت واسه کی فرمانروایی میکنی تو خون و جون مردم هموطن همزبون خودتو بهشون بدهکاری ارامش و امنیت و اطمینان به مردم خودت بدهکاری میخای بمونی رو صندلی ک پبش کی سربلند باشی>؟پیش کی پز درت بدی وقتی همه ی کشورای دنیا تف تو روت میکنن؟ابرو ک نداری.قدرت جهانی ک نداری.فقط مثل قوم تاتار با جنگ و وحشی گری بمونی رو صندلیت ؟اینطوری خوشالی؟صندلی!خوشحالم کسی ک دستش میرسه فقط بر حسب وظیفه انسانی وارد عمل شده امیدوارم ختم به خیر شه....چی ب سر مردمت اوردی ک مردمت هزار هزار از وطن اب و اجدادیشون همه ثروتشون گذاشتم دست خالی پای پیاده رفتن کشورای دیگه ک از دست خونخوار در برن

امیدوارم در اسرع وقت بساط داعش بساط صندلی خونین بساط ویرانی و نزاع و جنگ و وحشت برچیده شه و صلح و امنیت و رفاه و برکت و شادی بهشون برگرده روح متوفیان شاد و روی مزدوران سیاه باد

حسن ختام:

از علی متنفرم....باز قهره....این دفعه سر چی؟؟منو گذاشت خونه ی خالم گفت ساعت 10 شب میام دنبالت...رفت خونه دوستش جلسه.رفت ساعت12/5 شب اومد همه خواب بودیم اونجا.اَد همون شب حبه اینقد اذیت کرده بود امونمو بریده بود.خلاسه 12/5 شب رسید.دید برقا خاموشه جرات نکرد زنگ در خونه خالم رو بزنه.به من اس ام اس داد یا درو واکن یا بیا بریم

منم خودمو زدم به خواب تا یکساعت جلو در بود.مثلا من بعده یکساعت مثلا مثلا یکهو از خواب بیدار شدم درو وا کردم

خلاصه که سر همین الان دو روزه چ س بازی درمیاره.امروز صب رفت سرکار اس سلام صب بخیر داد.منم در جواب براش تومار انتقادی نوشتم

حالش از خودش بهم نمیخوره اینقد منفور قلب منه؟

لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 193 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 3:36