تولدم و برادرش اینا

ساخت وبلاگ
تولدم شد بدون اینکه یه ابسیلون خودمو واسه مهمونی ب جلز ولز بندازم و دنبال تشریفات باشم یه 5-6 تا دوست چتر بازمو(از فامیلامون) دعوت کردم زدیم رقصیدیم خندیدیم خوردیم پاشیدیم خیلی هم عالی گذشت.کیک معمولی گرفتم لباس قدیمی ک همون دوستام ده بار دیده بودن تنم کردم اونهام سخت نگرفتن.موهامم دادم ارایشگر همسایم رید توش.موی من اصلش خودش فره.به زور سشوار و اتو صاف نگه میدارم همیشه حسرت اونهایی و میخوردم ک واسه عروسیا میرن ارایشگا موهاشونو فر میکنن بعد فر موهاشون تو مجلس ولو میشه میریزه تقریبا صاف میشه.من اگه موهامو فر کنم تا دویست سال یک سانتم جابجا نمیشه.تازگیا ارایشگرا یاد گرفتن تافت کم میزنن.موهام بعده ارایشگاه 50 قدمم دووم نیوورد ولو شد ولی خب از اونجا ک هردمبیلی مده اونقدری هم افتضاح نشد فقط مث قانون انرژی نیوتون : فِرِش از بین نرفت بلکه از حالت انگوری به حالت بیگلی بیگلی تغییر کرد.....

حبه رو هم دادم با علی رفتن خونه ننم.علی صد تومن بهم پول داد اونم با بی احترامی.پول گذاشت رو میز توالت .بعدش فرداش ک رفت سرکار بهم اس داد کادوت بود.اینقد از بی ادبیش بدم اومد ک تقدیم نکرد منم تشکر نکردم.رفتم باهاش یه کفش قرمز خریدم خخخخ...مامانم اینا بخاطر خونه سازی تو فلاکت بسر میبرن ب یه بوس اکتفا کردن.شمام مث من از بوس بیزارین؟؟؟حتی از پدر مادر؟

الانم چن روزیه با علی قهرم.غروب تو خونه بهم اس داد میخام برم رای بدم میایی؟من ک قصد رای دادن نداشتم بدو بدو حبه رو حاضر کردم راه انداختم دمب باباش بشه من بیام نت

اسم علی خره رو تو گوشیم سیو کردم: (همیشه قهر تنبل)

داستان این قهرمونم مال اینه ک داداش پولدارش ک معرف حضورتون هس اولا سال تا سال شمال نمیان دوما قبلا هم گفتم بیان میرن هتل.ب بهونه مختلف ولی دلیلش اینه خونه مادرشوهرم کثیفه.بخدا حق دارن.پیرزن پا نداره هر کاری هم میکنیم ک کارگر بگیریم برا نظافت خونش نمیذارن

خلاصه داداش پولداره گفت: شنبه (ی قبل) میخان بیان شمال و برا اقامت میخان بیان خونه ی ما

حالا هم من هم حبه به شدت درگیر این ویروس و مریض...علی دمبه اینقدی اسیر خونوادشه ..نمیگم بخاطره من

بخاطره بچه های برادرش ک از ما ویروس نگیرن هم بهشون نگفت دیرتر بیایین یا نیایین

اونها یکشنبه اومدن خونه ی ما و .....همون  وووووو

ریختنه ده نفر دیگه از خونواده ی علی ب خونه ی ما همون.روز عادی اگه خونم بیان اعتراضی نمیکنم راستش پدرشوهرم خیلی با حبه بازی میکنه دوس دارم بیاد ولی حبه روزی 4-5 بار و بیشتر تب بالای 40 درجه میکرد منم دماغو و چرکین و کسل و مریض

از شنبه بعداظهر تا یکشنبه ظهر ک خر و سگ و وگ بریزن خونمون همش نیم ساعت خونه رو تمیز میکردم یکساعت گریه زاری و ناله نفرین علیه علی آقا

علی هم تمبل تمبل تمبل داستان تنبلیاش مثنوی هفتاد منه

بالاخره برادرشوهرم و جاریم و بچه های نازنینش رسیدن.جاریم دید ما مریضیم جا خورد ولی تقصیر علی احمق بود

بماند ک بعد از یکساعت پدرشوهر مادرشوهر و برادرشوهر5 زنه و خواهر شوهر بزرگه و خونوادش ریختن خونمون

سه تا ماشین مرد جنگی ریختن خونمون.من و حبه مریض.علی هم ک جانباز 99درصد

فقط من شستم و پختم و اوردم و بردم و گذاشتم و برداشتم.هزار بار مردم و زنده شدم.شام فقط الویه خالی دادم.امیدوار بودم دوشنبه برن گردش دریا جنگل تا شب نیان.برادرشوهرم گفت ولش کن دیدن همدیگه از همه چی واجبتره.همه شون تا سه شنبه خونمون بودن.بچه های برادرشوهرم یکسال از حبه بزرگترن.اونها دو و نیم ساله و حبه یک و نیم ساله.نه تنها همبازی هم نیستن ک خیلی هم پیسل منو هل میدادن حبه ازشون میترسید.الهی دور پیس پیسم بگردم .علی همیشه تو خونه مثل نعش افتاده میدید عموش  خیلی شاد و اکتیوه و با بچه هاش شیطونی و بازیهای فیزیکی میکنه از ذوق بال درمیاورد عاشق عموش بود.همش میرفت بغل عموش.ولی عموش خودش دو تا بچه داره اونها هم ب پدرشون چسبیدن عموعه اگه 5 دیقه از دست بچه هاش خلاص میشد خودش یه نفسی میگرفت الهی بگردم حبه همش از عموش بغل و بازی میخاست

مرده شور ترکیب نحس علی چمپت ببرن فقط جسدشو میاره خونه .تنها و تنها و تنها بازی ک در حق حبه انجام میده اینه ک حبه رو مینشونه رو پاش و خودش زل میزنه به تی وی.از اونطرفم تو بغلش برا حیه با موبایل فیلم میذاره حبه بشینه فیلم های گوشیشو تماشا کنه.بمیرم برا بچه...خدا میدونه این مرد اینقد چمبه و نفله است حتی وقتایی ک حبه ازش بغل میخاد بغلش نمیگیره اینقدر از بدنش کار نکشیده تموم بدنش خشک و ناقص شده.

تو اوج مریضی و مهمون داری حتی یک عدد لیوان رو واسه مهمونا جابجا نکرد..حتی وقتی بچه های برادرشوهرم حبه رو هل میدادن بچه اشکش درمیومد نمیرفت بچه رو نگه داره.فقط ذر ذر حرف میزنه هنترررررررررررررررر..من مردم

آخرش سه شنبه شب همه شون با هم گورشو گم کردن میگه: جدایی خیلی سخته

وای خداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

آنچنان فشاری بهم اومد دیگه طاقت نیاوردم گفتم: تو یه استکان جابجا نکردی معلومه سختته

من ک مردم

از همون لحظه هم بمدت نامحدود باهاش قهر شدم.از خستگی زیاد مریضیم ک تو تنم مونده کمر درد هم شدم روزها چن ساعت فقط دراز میکشم

یک درصد فک نکنین قهره ما به علی آقای مکاره قصه مون بد گذشت.....الان میگم

گفته بودم یکی از جوونهای فامیل دورمون ک البته نسیت فامیلیشون با ما خیلی زیاده فقط عهد قدیم اینا یه مدتی همسایه مادربزرگم بودن و رو همین حساب همبازی بودیم و رفت و اومد داشتن...پسرشون ب رحمت خدا رفت و من از فوتش سوووووووختمممممممممممممممممممممممم

هنوز چند ماه نگذشته که دو جوون دیگه از همون خونواده تو تصادف از بین رفتن.....الهی بمیرم برا شانس و اقبال اون خونواده:(

خلاصه کنم.علیِ از این قهر و سوال جواب نکردن ما استفاده کرد پاشد رفت یه شهر دیگه مراسمشون...ما رو نبرد.

الانم از انتخابات برگشتن.برم ک حبه حمله میکنه

لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 192 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 3:36