شب جمعه شب يلدا بود ما هم از ظهر پنج شنبه تا بعدازظهر جمعه با كل خونواده علي اينجا توي يه خونه هتل مانند با هم يكجا بوديم
جمع خوب و خوشي بود و جاري مورد نظر هم بود
اسم جاري چاقچوليه رو جهت سهولت نگارش ميذارم ( زهرمار)!
لحظه اولي كه زهر مار رو ديدم فقط يه ( سلام خوبي) خشك گفتم اونم عادي جواب داد و ديگه تا نصفه شب هم كلام نشديم
كلي ب علي سفارش كرده بودم جلوي اين زهرمار خانم بچسبه به من، برام چايي بريزع برام ميوه پوست بگيره دستشو دورم بذاره ماچم كنه و اين كاراي چندش آور.....
لحظه ها عریانند...
برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 59