دليوختگانه سيه خرقه ي شربت ب دسته لبخند ب لب

ساخت وبلاگ

بوق ماشين من خرابه ؛ نميزنه

چند بار ب علي گفتم ببر درستش كن

ميگه: بهتر ك خرابه

علي خيلي ب بوق زدن حساسه

تعمير نميكنه كه يه بوق تو اين عالم كمتر زده بشه

ازونجايي ك من شيش ماهه دنيا اومدمو بي صبرم و حتمن حتمن ماشين رو هر جا بذارم يه الدنگي پيدا ميشه دوبله بغل من بذاره و راه خروج منو ببنده

من يكي صد در صددددد بوق لازمم

حالا اين مورد رو ميگيم مثلا با تماس با ١١٠ حل كنيم

چقددددددد تو اين روزا كه يكسري با پخش كردن شربت تو خيابونا راه بندون درست كردن ؛ من به بوووووووق نياز دارم

الانا اعتراضمو ب اين ترافيك هاي مسخره ؛ با جيغ و ويغ و حركات دست اعتراضي نشون ميدم

نسناسايي كه ميخايد شربت يامفت ذق بزنيد، بزنين كنار ب كون مباركتون فشار بياريد دو قدم دورتر پارك كنيد اينجور راه رو بند نيارين

وسططططط خيابون ترمز ميزنن درجا پذيرايي بشن، مرگ بخورين

حنجره من ضعيفه ،بوق ك ندارم ، ميطلبه سرتون داد بزنم منم ك يه داد بزنم گلوم دو روز ميگيره

من بوق مُ ميخواااااااااااااام

چقد ازين دلسوخته هاي لبخند ب لبِِ شربت ب دسته وسط خيابانها بيزارم

چقد ادا دارين چقد دروغين عاخه

دور و بر بساطشون سگ شله زرد بالا مياره ؛ پر از ليوان و اشغال

نميگم اطوارين؟

تو همين روزايي ك ماموراي گنده وكِ سد معبر بساط دست فروشا رو با وحشي گري جمع ميكنن ، ميدون ميدن ب اين دلسوخته هاي سيه پوشه لبخند ب لبه شربت ب دسته بازيگر

اين فيلما از مد افتاده

حالا جگرسوختگانه مجازي بفرماين منو نك و نفرين كنن

خودكرده را تدبير نيس

لحظه ها عریانند...
ما را در سایت لحظه ها عریانند دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : shamim123a بازدید : 40 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1402 ساعت: 21:55