لحظه ها عریانند

متن مرتبط با «پدرشوهر» در سایت لحظه ها عریانند نوشته شده است

رفتن پدرشوهر و مادرشوهر

  • سه شنبه صبح ساعت ٧ پدرشوهرم مث هميشه رفت !منم بچه رو رسوندم مدرسهمادرشوهر رو بعدش ورداشتم بردم جواب ازمایش شونو درمونگاه نشون دکتر دادیمهیچی ش نبود ازمایش و سونو و تست قلب و هر چی داشتیم همه خوبه خوب بودن هیچی ش نبودساغت ده اوردمش خونه مونبهم گفت پس من دیگه میرم خونه خودمونالکی گفتم من بیرون كار دارم تو وسایلات جم کن من یک ساعت دیگه برمیگردم و میگیرمت میبرمت خونه تونیکساعت بيرون چس چرخ زدم ،بعد که برگشتم، دیدم پدزشوهرم اومده دنبال زنشدم در هستن و دارن یکسری وسایل رو میریزن تو ماشین و اینارفتم ب سمت ماشین شون جهت خداحافظي !مادرشوهرم هول شد جلو نشسته بود روز عادی همیشه شل و پَلِ ، يك آن سریع السیر مث قرقی از ماشين شون جهيد بيرونبا يه حركت مشكوك و عجيب من رو هدايت كرد به سمت دورتر از ماشين شون!!!!!و با اكراه مثلا منو بوسيد ك خدافظي كنهشستم خبر دار شد اينا باز چيزي خريدن تو ماشين و صندوق شون بود و اين حركت مادرشوهرم براي دور كردن من از صحنه بودمنم بي ادبي نكردم همونجا دور از ماشين اونها ايستادم كه راحت باشنماذرشوهرم ؛ پدرشوهر رو صدا زد كه بياد همونجاي دور تر با من خدافظي كنهپدزشوهر هم ك ساده تر هست اومد.... و وسط موچ موچ و خدافظي ميگه زنم چند روز خونه نبود خونه هيچي نبود منم صبح رفتم ميدون تره بار يه كم خريد كردم، پدرشوهرم چيزي رو كيلويي نميخوه هميشه صندوقي ميخرهبعد پدر شوهره لا خرفاش گفت : تو خونه دو تا جعبه پرتقال داشتيم كه اونام كپك زدن ريختم تو سطل زباله !.نميدونستم بخندم يا گريه كنمپرتقالا رو ك يادتونههموني كه عقده شو كرده بودم!!ماذرشوهر عوضي گه ؛ برا اينكه من خريدهاي گوجع خيار و چميدونم تره بارياشو نبينم با يه حركت ژانگولري منو ع ماشين شون دور كرد((((( منو ميشناسين كه مغرور, ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها