لحظه ها عریانند

متن مرتبط با «آشتی» در سایت لحظه ها عریانند نوشته شده است

تولد حبه.قهر و آشتی و بزن بکش های همیشگی

  • غیبت کبرا به سر امد.حبه لب تابو داغون کرده بود دربدر تعمیرگاه ارزون بودیم حالا دیگه درست شده تولد حبه خیلی محقرانه برگزار شد واسه تولدش یدونه ماشین فلزی دکوری خریدم.یه ذره عکسیدیم بعدها به بچه نشون بدیم سرش منت بذاریم :)دلم طاقت نداد این نشد وضع خودم یه پولی داشتم .یخورده هزینه کردم با چن تا از جوونای فامیلمون یه جشن کوشوولو زنونه تو خونمون گرفتیم.خیلیییییی خوش گذشت .واقعا عالی گذشت.ساندویچ همبرگر خریدم دادم جای همه دوستان خالی..موهامو زیادی دور خودم پوش داده بودم شده بود اون موقع حس سوفیا لورن داشتم الان ک عکسا نیگا میکنم شدم شکل یال شیر :) ............................................................... دیگه حبه رو مهد نمیذارم چون پول نداریم یه روزی تو اتاق جلو آیینه مشغول چسان پسان بودم و حبه هم جلو تی وی داش واسه خودش بپر بپر میکرد ک دیدم جیغش درومد پریدم طرفش دیدم دستش رو پیشونیشه و داره گریه میکنه دستشو کنار زدم تموم صورتش پر از خون شد....مردم و زنده شدم....خون پاشید تو تموم صورتش و دهن و دندونش...انقده هول شدم با گریه زنگ زدم علی هق هق کنان گفتم بچه زخمی شد.محل کارش تا خونه کلی فاصله داره...خودمم زنگیدم آژانس و رفتم بیمارستان.مرده شور بیمارستان دولتی.بچه ی زخمی بغلم خودم مث خر دارم گریه میکنم صد جا منو فرستادن تا آخرش دکتر کشیک ببینتش.ب دکتر گفتم من فامیل فلون دکتر کشیک هس, ...ادامه مطلب

  • آشتی آشتی

  • فک نمیکنم فرصت نوشته ی طولانی رو داشته باشم.حالا توکل بر خدا همچنان تو قیافه بودیم با هم......علی داش جلوی یه نماینده ی بیمه از اقواممون تو خونمون برگه ی بیمه (ازین بیمه های خصوصی) پر میکرد....یه گزینه داشت که ازش میپرسید آیا بیماری خاصی دارید؟؟؟با این که میترسیدم جلو جمع رنگیم کنه دلو زدم ب دریا و زبونمو ول دادم با خنده رو به اون نماینده ی بیمه در مورد علی گفتم: آقا قهر و بداخلاقی هم بیماری حساب,آشتی,آشتی ...ادامه مطلب

  • جدیدترین مطالب منتشر شده

    گزیده مطالب

    تبلیغات

    برچسب ها